امام محمدباقر علیه السلام

نام مبارك امام پنجم: محمد

لقب آن حضرت: باقر يا باقرالعلوم است ,بدين جهت كه : درياى دانش

را شكافت و اسرار علوم را آشكارا ساخت .

القاب ديگرى مانند: شاكر و صابر و هادى نيز براى آن حضرت

ذكر كرده اند كه هريك بازگوينده صفتى از صفات آن

امام بزرگوار بوده است .

كنيه امام: ابوجعفر

مادرش: فاطمه دختر امام حسن مجتبى ( ع )است .

بنابراين نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اكبر

حضرت امام حسن ( ع )و از سوى پدر به امام حسين ( ع ) ميرسيد .

پدرش حضرت : سيدالساجدين , امام زين العابدين ,

على بن الحسين ( ع ) است .

تولد حضرت باقر ( ع ) : در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجرى

در مدينه و در قضیه جانگداز كربلا همراه پدر و در كنار جدش

حضرت سيدالشهداء كودكى بود كه به چهارمين بهار زندگيش نزديك ميشد .

دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) : از سال 95 هجرى كه سال

درگذشت امام زين العابدين ( ع ) است آغاز شد و تا سال 114 ه .

يعنى مدت 19 سال و چند ماه ادامه داشته است .



:: برچسب‌ها: امام محمد باقر , -امام زمان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : دو شنبه 31 فروردين 1394
تبریک

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : دو شنبه 31 فروردين 1394
امام زمان را خانه نشین کرده ایم

آیت الله بهجت رحمت الله علیه:

عرق ایمانی ما کجا و منزلت ایمانی امام زمان علیه السلام کجا،

اگر ما در نزد او کافر به حساب نیاییم!چرا دستش را بسته ایم و

خانه نشینش کرده ایم و اجازه نمی دهیم خود را نشان دهد؟!

آن آقا گفت: چرا برای نعجیل فرج دعا می کنید؟

آیا می خواهید بیاید و او را هم بکشید؟

برای این که مزاحم خط و مرام و حکومت و حاکمیت شما خواهد بود.

آنان که سایر ائمه علیهم السلام را کشتند دیوانه که نبودند،بلکه سبب

آن بی دینی بود،آیا الان دیگر آن طور نیست؟؟!!

چرا حال ما نسبت به امام زمان علیه السلام چنین نیست...........

آیت الله بهجت:

چنان چه در اتاقی در بسته باشیم و بدانیم که قدرت بزرگی مثل

آمریکا یا شوروی پشت در ایستاده و سخنان ما علیه یا له خود را

می شنوند و ضبط می نماید و به موقع علیه ما به اجرا می گذارد،

چقدر حال ما فرق می کند و مواظب سخنان خود می شویم،با

اینکه آنها را نمی بینیم ولی علم داریم و میدانیم که پشت در

هستند؟!

پس چرا حال ما نسبت به امام زمان علیه السلام چنین نیست در انجام آن

چه برله یا علیه او است؟ و هیچ با اهل تسنّن که چنین اعتقادی

را ندارند فرق نداریم؟!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : چهار شنبه 27 فروردين 1394
میگم آقا.......


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : چهار شنبه 26 فروردين 1394
یه سیلی


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : چهار شنبه 27 فروردين 1394
یه وقت زشت نباشه...........


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : چهار شنبه 26 فروردين 1394
نامه شهدا به مسئولین


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : چهار شنبه 27 فروردين 1394
جنگ نرم


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : چهار شنبه 26 فروردين 1394
شهید سید مرتضی آوینی

الهی اگر جز سوختگان را به ضیافت عنداللهی نمی‌خوانی،

ما را بسوز آنچنان که هیچ‌کس را آنگونه نسوخته باشی.

 

 


|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : چهار شنبه 26 فروردين 1394
لعنت بر آل سعود
"بر آل سعود لعنت"
 
لعنت به جفا کردن شورای سقیفه
لعنت به خلافت ، به ولیعهد و خلیفه
 
لعنت به رژیمی که شده نوکر کفار
لعنت به خبیثی که شده حاکم جبار
 
لعنت به هجومی که دهد بوی خیانت
لعنت به دلاری که شده خرج جنایت
 
لعنت به تمام سلفی های سعودی
لعنت به شیوخ عرب پست یهودی
 
لعنت به نشستی که شود حاصل آن جنگ
لعنت به سران عرب خائن صد رنگ
 
لعنت به در و پیکر اسلام دروغین
لعنت به تو ای مفتی خارج شده از دین
 
لعنت به تز داعش و وهابی ملعون
لعنت به تب توطئه در لابی صهیون
 
لعنت به تو ای قاتل حجاج برائت
لعنت به تحجر ، خفقان ، ظلم و شقاوت
 
ای خصم علی سایه ی شرت بشود کم
هیهات اگر شیعه سرش را بکند خم
 
انصار خدا فاتح میدان جهادند
دل را به دل گل پسر فاطمه دادند
 
این طایفه از تیزی خنجر نهراسد
جز سرخی خون رنگ مطهر نشناسد
 
امروز اگر شیعه کمی تحت فشار است
فردا سر عدوان علی بر سر دار است
 
بمبی زدی و بر تن طفلی شرر افتاد
"با آل علی هرکه درافتاد ورافتاد"

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : چهار شنبه 26 فروردين 1394
نماز
خیلی باحاله
 
 
ازعالمی ..پرسیدند..
بالاترین وزنه چند کیلو است. 
که یه نفر بزنه وبهش بگن پهلوان؟... 
عالم در جواب گفتن بالاترین 
وزنه یه پتوی نیم یا 1کیلویی است.که یه نفر بتواند هنگام نمازصبح  از روی خود بلند کند.
هرکی بتونه اون وزنه رو بلند کند.  باید بهش گفت پهلوان.
» - رسول الله فرموده اند ترک
نماز صبح : نور صورت
ظهر : بركت رزق
عصر : طاقت بدن
مغرب : فایده فرزند
عشاء : آرامش خواب را از بین میبرد.

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : چهار شنبه 26 فروردين 1394
سلام برفاطمه(س)

سلام بر فاطمه(س)

سلام بر روشنای دیده ال طاها

سلام بر بیکران عشق در دامان هستی

ای ارتفاع خاک تا افلاک کتیبه های زندگی تو. از خطوط ازادگی ونقوش صلابت وصفا لبریز است.

وقتی طلوع کردی خورشید به کسوف نشست وماه اهی کشید از سر شرمساری تو در گاهواره انا اعطینا به بیداری کوثر بر انگیخته شدی


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : پنج شنبه 20 فروردين 1394
یا صاحب الزمان(عج)

 

یا صاحب الزمان ! ...

 

یا صاحب الزمان ! داستان یوسف را گفتن وشنیدن به بهانه ی توست  .

شرمنده ایم .

می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست .

می دانیم کوتاهیها ، نادانیها و سستیهای ما ، ستمهایی است که در حق تو کرده ایم .

یعقوب به پسران گفت : به جستجوی یوسف برخیزید ،

و ما با روسیاهی و شرمندگی ، آمده ایم تا از تو نشانی بگیریم .

به ما گفته اند اگر به جستجوی تو برخیزیم ، نشانی از تو می یابیم .

اما ای فرزند احمد ! آیا راهی به سوی تو هست تا به دیدارت آییم .

اگر بگویند برای یافتن تو باید بیابانها را در نوردیم ، در می نوردیم .

اگر بگویند برای دیدار تو باید سر به کوه و صحرا گذاریم ، می گذاریم .

ای یوسف زهرا !

خاندان یعقوب پریشان و گرفتار بودند ،

ما و خاندانمان نیز گرفتاریم ،

روی پریشان ما را بنگر . چهره زردمان را ببین .

به ما ترحم کن که بیچاره ایم و مضطر

ای عزیزِ مصرِ وجود !

سراسر جهان را تیره روزی فرا گرفته است .

نیازمندیم ! محتاجیم و در عین حال گناهکار

از ما بگذر و پیمانه جانمان را از محبت پر کن .

یابن الحسن !

برادران یوسف وقتی به نزد او آمدند کالایی – هر چند اندک – آورده بودند ،

سفارش نامه ای هم از یعقوب داشتند .

اما ...

ای آقا ! ای کریم ! ای سرور !

ما درماندگان ، دستمان خالی و رویمان سیاه است .

آن کالای اندک را هم نداریم .

اما... نه ،

کالایی هر چند ناقابل و کم بها آورده ایم .

دل شکسته داریم

و مقدورمان هم سری است که در پایت افکنیم .

ناامیدیم و به امید آمده ایم .

افسرده ایم و چشم به لطف و احسان تو دوخته ایم .

سفارش نامه ای هم داریم .

پهلوی شکسته مادر مظلومه ات زهرا را به شفاعت آورده ایم .

یا صاحب الزمان !

به یقین ، تو از یوسف مهربانتری .

تو از یوسف بخشنده تری .

به فریادمان برس ، درمانده ایم .

ای یوسف گم گشته ! و ای گم گشته ی یعقوب !

یعقوب وار ، چه شبها و روزها که در فراق تو آرام و قرار نداریم .

در دوران پر درد هجران ، اشک می ریزیم و می گوییم :

تا به کی حیران و سرگردان تو باشیم .

تا به کی رخ نادیده ترا وصف کنیم .

با چه زبانی و چه بیانی از اوصاف تو بگوییم و چگونه با تو نجوا کنیم .

سخت است بر ما ، که از دوری تو ، روز و شب اشک بریزیم .

سخت است بر ما ، که مردم نادان تر واگذارند .

سخت است بر ما ، که دوستان ، یاد ترا کوچک شمارند .

یا بقّیةالله !

خسته ایم و افسرده ،

نالانیم و پژمرده ،

گریه امانمان را بریده است .

غم دوری ، دیوانه مان کرده است .

اما نمی دانیم چه شیرینی و حلاوتی در این درد و دوری است که می گوییم :

کجاست آن که از غم هجران تو ناشکیبایی کند .

تا من نیز در بی قراری ، یاریش دهم

کجاست آن چشم گریانی که از دوری تو اشک بریزد ؟

تا من او را در گریه یاری دهم

مولای من ! دیدگانمان از فراق تو بی فروغ گشته اند .

و می دانیم پیراهن یوسف ، یادگار ابراهیم ، نزد توست .

و ای کاش نسیمی از کوی تو ،

بوی آن پیراهن را به مشام جان ما برساند .

و ای کاش پیکی ، پیراهن ترا به ارمغان بیاورد

تا نور دیدگانمان گردد .

ای کاش پیش از مردن ، یک بار ترا به یک نگاه ببینیم .

درازی دوران غیبت ، فروغ از چشمانمان برده است 

کی می شود شب و روز ترا ببینیم و چشمانمان به دیدار تو روشن گردد ؟

شکست و سرافکندگی ، خوار و بی مقدارمان کرده است .

کی می شود ترا ببینیم که پرچم پیروزی را برافراشته ای ؟

و ببینیم طعم تلخ شکست و سرافکندگی را به دشمن چشانده ای .

کی می شود که ببینیم یاغیان و منکران حق را نابود کرده ای ؟

و ببینیم پشت سرکشان را شکسته ای .

کی می شود که ببینیم ریشه ستمگران را برکنده ای ؟

و اگر آن روز فرا رسد ...

و ما شاهد آن باشیم ،

شکرگزار و سپاسگو نجوا می کنیم :

الحمدلله رب العالمین .


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : پنج شنبه 8 فروردين 1394
قلم آغشته به خون.

قلم را آغشته به خون دل می کنم و با خط سرخ می نویسم. 

می نویسم از دلی که قرنها خون است. از دلی که قرنها داغدار است. 

می نویسم از کسی که خلوتش را داغ کربلا آتش زده، 

از کسی که نجوایش « الهی بحق الحسین » است، 

از کسی که صبح تا شب خون میگرید. آري از غریب دشت حجاز مینویسم ... 

از خیمه نشیسن دل زهراي غریب ... 

از مهدي (عجل الله تعالي فرجه) 

غریب فاطمه سلام الله علیها 

از سکوت خيس، 

از  اشکش، 

از گلوي پر از بغضش، 

از شال مشکيش، 

از « امن يجيب » خواندنش، 

از وا عما و يا ابالفضل گفتنش، 

از تنهايي شب هايش در دل صحرا و کوه ها، 

از غروب روزهايش با غم و درد، 

از جمعه شب هايش در کربلا. 

مهدي جان! 

اي آقاي خوبم، 

سخت است حتي تصور دردت در يک ثانيه. 

نمي دانم چه مي کشي وقتي در عالم ملکوت و معنا شاهد مصائب کربلايي، 

نمي دانم چه مي کشي وقتي سر بريده حسين را بر نيزه مي بيني، 

نمي دانم چه مي کشي وقتي بي تابي هاي عمه ات زينب را حس مي کني، 

نمي دانم چه مي کشي وقتي درد و دل عمه ي سه ساله ات رقيه را مي شنوي ... 

اي به قربان صبر ايوب گونه ات، 

چه مي کشي وقتي که خون پاک علي اصغر را بر دستان به آسمان گشوده حسين مي بيني؟ 

آقا جان ذره اي از بي تابيت را حس کرده ام 

و تمام قطره هاي خون دلم به جوش آمده است، 

و حالا مي فهمم حق با توست 

اگر گفته اي شب تا صبح بر مصائب کربلا مي گريي، 

حق با توست وقتي که به انتقام خون خدا با نغمه يا لثارات الحسين بر مي خيزي. 

به اميد روزي که فرياد « انا الحق » لرزه بر اندام همه ظالمان نا حق اندازد. 

و با ظهورت در کربلا گريه و کنيم و سينه بزنيم...!

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : پنج شنبه 8 فروردين 1394
"یوسف زهرا"

 

ای  یوسـف زهرا  در دل های ما نه هفت سال ، که عمـری است خشک سالی می راند.

در این دل های خشکیده، نه گل محبتی می روید، نه شکوفه حضوری به بار می نشیند

و نه شقایق وصالی می شکفد.

 آن چه این دل قحطی زده را از نعمـت و خـرمی، سرشار میـکند، سرانگشت تدبیر شماست.

 

بـیا و بر دل های مـا حکومت کن، که این دیار جز به تـدبیر شما به سـامان نمیرسد.

خوشا حال آنان که چشم به راه خوبی ها نشسته اند!

چه بزرگ است پاداش آنان که به انتظار موعود جهانی روزگار می گذرانند

و چه شکوهمند است رتبه و مقام آنان که منتظر حقیقی قائم آل محمد (ص ) هستند.

 

پروردگارا ! مهر یوسف را در دل عزیز مصر و همسرش نشاندی،

مهر یوسف زهرا را نیز تو در دل ما بنشان.

عشقی ده جانسوز که از سوز آن، جهانی بسوزد و از آن سوزش،

شعله ای فراهم آید تا چراغ راه مشتاقان گردد...!
 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : پنج شنبه 7 فروردين 1394
اقا حرف عاشقانت رو بشنو......

مولای من!

 

در میان شیعیان شما دلهایی است که مشتاق شما هستند

میان این دلها شما غریب نیستی آقا...

دلهایی هستند که شمارا طرد نکرده اند...

دلهایی است که از شما روگردان نیستند...

دلهایی هست که صدای "هل من ناصر ینصرنی" شما را درک می کنند.

 

آقا جان!

همه این دلها در روز جمعه زانوی غم به بغل می گیرند

و "این بقیه الله" را ندبه می کنند...!

 

یا مولا!

شما غریب نیستی ب عضی ازاین دلها غریب اند...!

 

مولای من!

تو را از خودت خواستن شیرینی مناجات من است.

 

گل نرگس!

خسته ام از این هیاهوها، به کدامین جمعه پناه ببرم؟!!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : پنج شنبه 7 فروردين 1394
درد دلی با امام زمان(عج)

من همچنان در انتظار تو هستم،

 

در میانه راه زندگی و در جاده انتظار

 

بیراهه های زیادی را رفته ام ولی هنوز گم نشده ام .

 

به بن بست های زیادی برخوردم ولی هنوز ناامید نشده ام .

 

در جنگلهای زیادی زخمی شده ام، ولی هنوز از پا نیفتاده ام .

 

دستم را به دیواره های راه میگیرم و در تاریکی غیبت‌‍‌،  پیش میروم.

 

هزاران بار زمین می خورم و دوباره زمین می خورم.

 

ولی باز میروم و به امید گرمی حضور تو برمیخیزم

 

و دوباره نرم و آهسته به پیش میروم .

 

گاهی یک راه را چندین  بار دور خود میچرخم و باز میروم و برمی گردم.

 

و گاهی ساعت ها بی حركت و ساکن خیره می مانم .

 

و در این مسیر تنها به خیال تو خوشم.

 

می دانم هنوز در ابتدای راهم.

 

جاده زندگی من سنگلاخ است و همیشه تاریک...

 

ولی هر از گاهی نوری روشن می شود

 

و راه را نشانم می دهد

 

و من تنها خسته ام از بی تو بودن

 

از تنهایی و غربت،

 

از انتظار

 

و ....
 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : پنج شنبه 7 فروردين 1394
کتاب چهار فصل زندگی
در كتاب چار فصل زندگی

صفحه ها پشت سرِ هم می روند

هر یك از این صفحه ها، یك لحظه اند

لحظه ها با شادی و غم می روند...

گریه، دل را آبیاری می كند

خنده، یعنی این كه دل ها زنده است...

زندگی، تركیب شادی با غم است

دوست می دارم من این پیوند را

گر چه می گویند: شادی بهتر است

دوست دارم گریه با لبخند را


"قیصر امین پور"

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : پنج شنبه 6 فروردين 1394

شاید برای آمدنت دیر کرده‌ای

وقتی نگاه آینه را پیر کرده‌ای

دیری است آسمان مرا شب گرفته است

خورشید من، برای چه تأخیر کرده‌ای؟

نبودنت ، راز برون افتاده ای ست که هر جمعه در حنجره ام بغض

می شود ،

وقتی غروب می شود ،

و من هنوز چشم در راهم ...

اللهم عجل لولیک الفرج

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : چهار شنبه 5 فروردين 1394
نامه ای برای امام زمان.....

یا صاحب الزمان رمز ظهور تو ترک گناه و یکدلی و دعای ماست. دل نوشته ای به امام زمان (علیه السلام)
سلام مولای من، سلام معشوق عالمیان، سلام انتظار منتظران 
می خواهم از جور زمانه بگویم ، می خواهم بگویم و بنویسم از فسادی که جهان را چون پرده ای فراگرفته اما زمان فرصتی است اندک و انسان آدمی است ناتوان. پس ذره ای از درد دلم را به زبان می آورم تا بدانی چقدر دلگیر و خسته ام. 
آغاز نامه به جهانبان جهان و جهانیان خدای هر دو جهان: 
مولای من می دانی چند سال است انتظار می کشم. از وقتی سخن گفته ام و معنای سخن خود را فهمیده ام انتظارت را می کشم. بیا و این انتظار مرا پایان بده. 
خسته ام از دست زمانه ، چقدر جور زمانه را تحمل کنم. چقدر ناله مظلومانه کودکان و معصومانی را که زیر ستم اند بشنوم و سکوت کنم. خودت بیا و این جهان سیاه را پایان بده. بیا و جهان را آباد کن. بیا و از آمدنت جهان را شاد کن. می دانی چند نوجوان هم سن و سال من آواره اند؟ چندین هزار کودک بی پناهند، خودت بیا و پناه بی پناهان باش.
چند پیش بود که خوابت را دیدیم گفته بودی می آیی و به اندازه تمام سال های نبوده ات با من حرف می زنی و به درد دل من گوش می دهی اما تا خواستی بگوئی کی و کجا؟، از خواب پریدم و از آن شب به بعد دیگر نمی خوابم. راستش می ترسم. می ترسم بیائی و من خواب باشم. می ترسم بیائی، همه تو را ببینند و تنها من از دیدنت محروم بمانم. هنوز هم می ترسم... 
حس می کنم با این که شبهاست خواب به چشم ندارم اما در خواب غفلتم. بیا و بیدارم کن. بیا و هشیارم کن. بیا و همه جهانیان را از خواب غفلت بیدار کن. همه به خواب سنگین جهل فرورفته اند و صدای مظلومان و دل شکستگان را نمی شنوند. خودت بیا و همه ما را از این کابوس جهانی نجات بده. ای منجی عالمیان ، جهان در انتظار توست مسافر من !
نیستی و ببینی مردم روز میلادت یعنی رمز عشق پاک چه می کنند؟ چگونه بغض سنگین خود را در گلو نگه داشته اند و انتظار می کشند. منتظرند تا کی بیاید و جهان را از عدل پرکند. کسی بیاید و به این جهان بی اساس پایان دهد بیا تا بعد از این در کوچه های غریب شهر روز میلادت را با بودنت جشن بگیریم و خیابان های تاریک و ظلمات را با نور بودنت چراغانی کنیم. بیا و ببین مردم روز آمدنت چه می کنند؟ 
روز جمعه، روز خودت، روز منتظرانت به سراغ حافظ رفتم تا با فالی دلِ شکسته و سینه ی زخمی ام را مرهمی باشم. می دانی چه آمد؟ یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور.... 
نه غم می خورم، نه غم می خورم بخاطر روزهایی که نبوده ای تا لحظات تلخ غم را کنارم باشی. نبوده ای تا ندای مظلوم را بشنوی و ظالم را نابود سازی. 
غم می خورم به خاطر روزهایی که به یادت نبوده ام و با گناه شب شده اند. همان روزهایی که در تقویم خاطره هها در منجلاب گناه و زشتی با قلم جهل ثبت کرده ام.«بهترین روز» اما براستی جز جهل نبود بهترین روز تنها روز ظهور توست. کی می آید؟ کی می شود که با قلم عقل و راستی بر صفحه دل حک کنم و با صدای بلند فریاد بزنم و به گوش جهانیان برسانم.
«بهترین روز ، روز ظهور مولاست»
با تمام جهل و مستی تصمیم گرفته ام دفترچه رزوگار را با پاک کنِ مهر و عطوفت پاک کنم و از اول با نام تو روزگار را آغاز کنم. هنوز در نخستین صفحات آن مانده ام و مطلبی برای نوشتن ندارم. تا پایان نوشتن انتظارت می کشم. 
دیوانه مسلمانی که در روزهای انتظار هزار بار به دیوانگی اش ایمان می آورد....

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : چهار شنبه 5 فروردين 1394
کارشناس سیاسی فرمانداری خنداب،به عنوان معاون فرمان دار منصوب شد.

 

 

حمید غیاثی فرماندار شهرستان خنداب در جلسه شورای اداری شهرستان گفت: ما کارمند دولت هستیم و بایستی حرمت ارباب رجوع را حفظ کنیم و به آنها احترام بگذاریم.
 
 
 

 حمید غیاثی اظهار کرد: در ایام عید به غیر از شیفت کاری بایستی رئیس و یا معاون در اداره حضور داشته باشد تا مردم امکان انجام کارهای اداری را داشته باشند.
 
وی آخرین روز کاری کارکنان دولت را در خنداب 28 اسفند عنوان کرد و افزود: مدیران تا 22 اسفند ماه فرصت دارند تا صورتجلسه ها و عملکرد سالانه خود را به فرمانداری ارسال نمایند.
فرماندار شهرستان خنداب گفت: در هفته منابع طبیعی سعی کنید تا فعالیت بیشتری داشته باشید، منابع طبیعی مختص کسی نیست به همین علت بایستی سعی کنیم تا زیرساخت های آن مهیا شود، متاسفانه آهنگ بیابان زایی در حال افزایش است و منابع زیر زمینی در حال کاهش، خواهشا همکاران در خصوص پوشش گیاهی و منابع طبیعی مسئولیت پذیرتر باشند و اگر مشکلی هست به منابع طبیعی یا فرمانداری اعلام نمایید،در این روزها قبل از این که منابع طبیعی تخریب شود و ساختمانی ساخته شود جلوی آن را بگیریم و نگذاریم ضربه ای به منابع طبیعی وارد شود.
 
وی ضمن فرارسیدن روز 22 اسفند و روز شهدا، بر دیدار با خانواده شهدا تاکید کرد و گفت :  همه ما مدیون شهداییم و اگر امروز اقتصاد و فرهنگ و هر چیز دیگری که داریم از شهداست، شکی در آن نیست،دیدار با خانواده شهدا و رفع مشکلات آنها شاید بتواند تا حدی دین ما را به شهدا اداء کند.
فرماندار خنداب گفت: برخی از دستگاه ها به دستگاههای خدمات رسان بدهی دارند که بایستی پیگیر باشند و تعیین تکلیف کنند، وی در ادامه سهم اعتبارات ملی را مطرح کرد و گفت: همکاران پیگیر این مسئله هم باشند و رقم هایی که در بودجه های ملی هست را بتوانند به نوعی جذب کنند.
 
وی در ادامه افزود: اداره صنعت و معدن بایستی در ایام عید نظارت بیشتری بر اصناف شهرستان داشته باشد و کشیک برای این روزها داشته باشند تا باعث نارضایتی مردم و اجحاف در حق آنان نشود.
فرماندار در ادامه گفت: رضا بهاری کارشناس سیاسی انتخاباتی فرمانداری شهرستان خنداب به عنوان معاون فرماندار منصوب می شوند.لازم به ذکر است رضا بهاری نیروی بومی شهرستان و برادر پاسدار شهید علی رضا بهاری است و 23 سال در حوزه های بخشداری و فرمانداری شهرستان مشغول به کار بوده است و آشنایی کاملی با همه حوزه ها و دستگاههای دولتی دارد.
 
 
لازم به ذکر است رضا بهاری نیروی بومی شهرستان و برادر پاسدار شهید علی رضا بهاری است و 23 سال در حوزه های بخشداری و فرمانداری شهرستان مشغول به کار بوده است و آشنایی کاملی با همه حوزه ها و دستگاههای دولتی دارد.

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : چهار شنبه 5 فروردين 1394